۱/۰۸/۱۳۹۲

فاطما موختارووا، خواننده برجسته اوپرا، متولد اورمیه، از پدری ترک و مادری تاتار

 مئهران باهارلی
فاطما ستاروونا موختارووا خواننده اوپرا (مئزو سوپرانو) در اتحاد جماهیر شوروی؛ متولد ٢٦ مارس ١٨٩٦ در شهر اورمیه، آزربایجان، ایران؛ متوفی ١٩ اكتبر ١٩٧٢، باكو، رسپوبلیكای آزربایجان، اتحاد جماهیر شوروی؛ هنرمند افتخاری رسپوبلیكای گرجستان و هنرمند مردمی رسپوبلیكای آزربایجان بود.
 فاطما موختارووا در شهر اورمیه آزربایجان در شمال غرب ایران متولد شد (اكنون استان آزربایجان غربی). پدر وی یك ترك اورمیه ای بنام عباس ریضایئف و مادر وی یك تاتار لیپكا بنام سارا حسه‌نئویچ بود. مدت كوتاهی پس از تولد وی، خانواده او به روسیه تزاری مهاجرت و در ناحیه روستو دون ساكن شدند. در سال ١٩٠١ پدر موختارووا كه یك خواننده خیابانی بود، در سن ٢٨ سالگی، هنگامی كه فاطما سه ساله بود، به سبب بیماری سل فوت كرد. پس از فوت وی مادر موختارووا، با یك ترك مهاجر دیگر از ایران بنام ستار موختاروو كه نوازنده ارگ خیابانی بود ازدواج نمود. خانواده موختارووا كه در فقر و شرایط اقتصادی بسیار بدی بسر می بردند و ناچارا از یك شهر روسیه به شهر دیگری حركت می كردند، نهایتا در سال ١٩١٠ در شهر ساراتوو ساكن شدند. مادر موختارووا، همواره فاطمای جوان را به آموختن از خوانندگان خیابانی ترغیب می كرد. موختارووا در این دوره با نام هنری كاتیا و ملبس به لباسهای ملی اوكراییئی در مشایعت یك ارگ خیابانی و آكوردئون و تمبورین در خیابانهای شهرهای گوناگون ولگا و تفلیس اجرای موسیقی می كرد. یكبار به هنگام خواندن در مجاورت یك كارخانه، شخصی به اسم لیدییا روسلانووا كه از خوانندگی موختارووا به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود، نامه ای را به وی داد كه در آن همه پولی را به همراه داشت قرار داده بود.
 استعداد موختارووا دقت یك روزنامه نگار به اسم آرخانگئلسكی در روزنامه  محلی ساراتووسكی وئستنیك را به خود جلب كرد و باعث چاپ سری مقالاتی به قلم وی در باره كاتیا موختارووای جوان و با استعداد گردید. پس از انتشار این سری مقالات، مختارووا مورد حمایت و تربیت كامئنسكی نوازنده چئللو، فرزند دیوای اوپرای روسیه مارییا كامئنسكایا قرار گرفت. اما نام غیر روسی-مسلمان تبار موختارووای وی باعث می شد كه او خود را مانند یك خدمتكار كه فقط مجاز به كسب تخصص در مورد میز شام و مجبور به سرگرم كردن طبقه اشراف با خوانندگی خود، هنگامی كه به دیدار می آمدند و احتیاج به سرگرمی داشتند حس كند. مختارووا كه از این طرز وضعیت آزرده شده بود، ملك كامئنسكی را ترك كرد و به دادن كنسرتهای خیریه در شهرها و قصبه های ولایت ساراتو ادامه داد. با این كار نیز، پس اندازی برای تحصیلات موسیقی خود در آینده اندوخت. موختارووا در سال ١٩١٢ تلاش نمود كه به كنسرواتوار تازه تاسیس شده ساراتو پذیرفته شود. اما به علت دامنه كمتر از یك اوكتاوی صدای وی كه به علت خوانندگی در هوای سرد خشن شده بود، به كنسرواتووار پذیرفته نشد. با اینهمه این اقدام باعث كشف شدن وی توسط خواننده برجسته اوپرا میخاییل مئدوئدئو شد و او تصمیم گرفت كه موختارووای جوان را تربیت كرده و مشكل صدای وی را در ظرف دو هفته برطرف سازد. پس از آن فاطما موختارووا به كنسرواتووار پذیرفته شد و در میان نخستین دانشخویان كنسرواتووار ساراتو قرار گرفت.
 موختارووا  در این هنگام با والدین خود زندگی می كرد و هر چند آیئن نامه كنسرواتور به وی اجازه نمی داد، با اینهمه او با دادن كنسرتها در شهرهای مختلف امپراتوری روسیه از والدین خود حمایت مالی می نمود. در طول یكی از این كنسرتها در سال ١٩١٣ وی در شهر باكو خواننده اپرا حوسئینقولو سارابسكی (اصلا از آزربایجان ایران) را ملاقات نمود. سارابكسی كه به مورد موختارووا سمپاتی داشت، مورتوضا موختاروف از اعیان نفتی باكو، را متقاعد كرد كه از مجادله این خواننده جوان حمایت مالی نماید.
 نخستین اجرای حرفه ای موختارووا در نمایش "مراكز فرماندهی شاهزاده متییو" در تئاتر شهر ساراتوو بود. بعد از فارغ التحصیل شدن از كنسرواتوار در سال ١٩١٤، با یك وكیل مقیم ساراتوو بنام آلئكساندر مالینین ازدواج كرد و از وی صاحب دختری بنام لئیلا شد. مدت كوتاهی پس از آن به مسكو رفت و در آنجا به واسطه برادر شوهرش بوریس مالینین، موفق به اجرای آدیشینی در مقابل فئودور شالیاپین و سپس سرگئی زیمین شد. متعاقب آن موختارووا پیشنهاد كار برای اپرای زیمین را قبول كرد و در اپرای زیمین مسكو به همراهی شالیاپین در اپرای بوریس گودونوف، فاوست، قدرت دوست، جودیت، زندگی برای تزار، ... ایفای نقش نمود. همچنین به تمرین برای ظاهر شدن در نقش كارمئن پرداخت كه بعدها برجسته ترین نقش وی در اپرا شد. در سال ١٩١٨ موختارووا به ساراتوو بازگشت و با گروهی از سولیستهای جوان به عرضه كارمئن در تئاتر اوپرای ساراتووآستراخان، روستوو.... پرداخت. سپس برای نیروهای مستقر در پایگاه نیروی دریائی در آزوف ایفای نقش كرد.
 پس از انقلاب اكتبر روسیه، موختارووا در تئاترهای گوناگونی در اوكرائین و ناحیه ولگا و قفقاز جنوبی اجرای نقش نمود (خاركوف، كیئف، اودئسا، باكو، تفلیس، سوئردلووسك، پئرم، قازان مسكو، سن پترزبورگ، ...). روزنامه های آن دوره، دقتها را به طبیعی بودن غیرمعمول موختارووا و اجرای بسیار احساسی نقش كارمئن توسط او جلب می كردند. "وی دارای صدائی مخملین و قدرت ایفای برجسته ای بود. موختارووا استعداد صدائی خود را با هوشمندی با بازیگری گرم خود تركیب می نمود. هر حركت او، هر قدم وی در صحنه، هر جمله ای كه بر زبان می آورد، مهر هنری ذاتی را بر خود داشت. وی به مدت ٤٠ سال موزیك و صحنه هائی منحصر به فرد آفریده است كه همه آنها از كلیشهای معمولی اپرا وارسته اند". موختارروا در سال ١٩٣٦ عنوان هنرمند افتخاری گرجستان را كسب كرد. وی در سال ١٩٣٨ به باكو دعوت شد و به كار در تئاتر باله و اوپرای آكادمیك دولتی آزربایجان آغاز نمود. وی كه در شهرهای متعدد شوروی مانند مسكو، سنت پترزبورگ، قازان، خاركف، كیف، اودسا، ...  به عنوان اجرا كننده شاهكارهای كلاسیك اروپای غربی و روسیه در صحنه های مختلف مشهور شده بود، در نقشهائی چون عذرا (نیظامی)، مارفا و مارینا (خوانشینا از موسورقسكی)، لییوباشا، باهار (عروس تزار، دختر برفی از نیكولائی ریمسكی-كورساكوف)، آمنئریس، آئوزچئنا، مادالئنا (آیدا، تروبادور و ریگولئتتو از گییوسئپ وئردی، مارتا، سولوخا، دالیلا، اورترود، شارلوت، گرونیا (كشتی جنگی پوتئمكین)، نیگال اوممی (زاگموك)،  و غیره ظاهر شد. با اینهمه اوج خلاقیت موختارووا تك خوانی وی در نقش كارمئن است. برودسكی، اجرای كارمئن توسط موختارووا را "بهترین اجرا در دنیای كارمئن" توصیف كرده است. موختارووا در سال ١٩٤٠ عنوان هنرمند مردم آزربایجان و در سال ١٩٦٤ بنر سرخ را دریافت نمود. موختارروا در سال ١٩٥٤ صحنه را ترك كرد، اما به تربیت آزربایجانیان جوان خواننده اپرا ادامه داد. آخرین اجرای وی در تئاتر باله و اپرای تفلیس در سال ١٩٥٤ بود.

۱/۰۶/۱۳۹۲

تركیب جمعیتی- ملی شهر اورمیه و حومه آن در سال ١٨٦٩ بنا به یك دائره المعارف انگلیسی

مئهران باهارلی
رومیك سركزیانس، در پیج خود متنی مربوط به تركیب جمعیتی اورمیه در سال ١٨٦٩ را داده است (١). به گفته وی این متن از یك دائره المعارف انگلیسی چاپ شده در آن زمان گرفته شده است. همانگونه كه معلوم است میسیونرهای مسیحیی و هئیتهای سیاسی اروپائی در دوره مذكور، حضور بسیار موثر و فعالی در غرب آزربایجان داشتند و به ویژه علاقه مند به تركیب جمعیتی-ملی و مهندسی آن داشته اند. با این وصف می توان گفت كه آمار مذكور تصویری كمابیش قابل قبول از تركیب جمعیتی-ملی اورمیه و پیرامون آن در سالهای مذكور را بدست می دهد. با بررسی این آمار معلوم می شود كه خلق ترك نزدیك به ٩٢ در صد جمعیت شهر اورمیه  و ٦٥ درصد پیرامون آن را تشكیل می داده است.
متن دائره المعارف انگلیسی:

The district has a population of about 125,000 inhabitants of which 31,500 belong to the town of Urmia and 93,500 to the 360 villages.
 The country population is composed of 4 Armenian villages, with 1000 inhabitants; 90 Nestorian villages with about 20000 inhabitants, of whom from 1500 to 2000 are Catholic Chaldeans; 30 villages of Koords (Sunnite Mohammedans), [with] 7,500 inhabitants; 215 Turkish villages (Shiite Mohammedans), [with] 60,000 inhabitants; 21 villages with a mixed population of Chaldees, Armenians, and Mohammedans, [with] 6,000 inhabitants.
The town of Urmia numbers 200 Catholic Chaldees; 600 Nestorian Chaldees; 1000 Israelites; 1500 Sunnites and 28[000] Shiites.
 تحلیل آمار داده شده:
 طبق این منبع جمعیت كل ناحیه اورمیه ١٢٥٠٠٠ نفر، شامل ٩٣٥٠٠ نفر در حومه (مركب از ٣٦٠ روستا) و ٣١٥٠٠ نفر در خود شهر بوده است.  جمعیت شهر اورمیه در متن انگلیسی احتمالا در خطای تایپی و به سبب شباهت اعداد ٣ و ٥ انگلیسی به ٨ انگلیسی به صورت ٨١٨٠٠ ثبت شده كه نادرست است. جمعیت صحیح ٣١٥٠٠ با كم كردن جمعیت حومه ٩٣٥٠٠ از جمعیت كل ١٢٥٠٠٠ بدست می آید.
 در شهر اورمیه آسوریها مركب از ٢٠٠ كلدانی كاتولیك و ٦٠٠ نستوری، جمعا ٨٠٠ نفر بوده اند. یهودیان و یا اسرائیلیتها ١٠٠٠ نفر ذكر شده اند.
 سنیان شهر اورمیه ١٥٠٠ نفر داده شده اند كه محتملا همه تركان سنی بوده اند. تا سالهای اخیر تركهای سنی اورمیه، سلماس و .... در آمارها به صورت كرد نشان داده می شدند. علاوه بر آن در تمام قرن نوزده تا نیمه دوم قرن بیستم شهر اورمیه دارای اهالی كرد قابل ذكری نبوده است. در طول این دوره طولانی حضور كردان در این تاریخ این شهر به صورت مهاجمین  و محاصره كنندگان شهر، در دوره های شیخ عبیدالله، سیمیتقو، حكومت ملی آزربایجان، ... بوده است. جمعیت كرد داخل شهر، پدیده ای ناشی از مهاجرت در سالهای بعد از انقلاب اسلامی است. با اینهمه ما نصف ١٥٠٠ سنی مربوطه را ترك و نیمه دیگر آن را كرد قلمداد كردیم.
 جمعیت شیعیان (ترك) شهر ٢٨ نفر ذكر شده كه اشتباه تایپی است و صحیح آن ٢٨٠٠٠ است. در این آمار قزلباشان و یا علویان ترك محتملا به سبب آنكه در تركیب شیعیان آمده اند، جداگانه ذكر نشده اند.
 در حومه شهر، تعداد ارمنیان ١٠٠٠ نفر (در ٤ روستا)، آسوریان ٢٠٠٠٠ نفر كه بین ١٥٠٠ تا ٢٠٠٠ نفر آنها كلدانی كاتولیك بوده اند، كردها ٧٥٠٠ (در ٣٠ روستا) و تركها ٦٠٠٠٠ نفر (در ٢١٥) روستا آمده است.
 ٢١ روستا با جمعیت كل ٦٠٠٠ نفر نیز روستاهائی با تركیب جمعیتی مختلط از آسوری كلدانی، ارمنی و محمدی ذكر شده است. از آنجائیكه محمدی هم شامل ترك و هم كرد می تواند باشد، ما جمعیت ٦٠٠٠ نفر مذكور را بین چهار عنصر ملی ترك، كرد، ارمنی و آسوری به طور مساوی تقسیم كردیم.
 خلاصه:
 با این وصف، داده های فوق را می توان به شكل زیر خلاصه كرد:
 ترك: ٩١،٩ درصد (شهر)، ٦٤،٧ درصد (حومه)، ٧١،٦ درصد (كل ناحیه)
یهودی: ٣،٢ درصد (شهر)، ٠ درصد (حومه)، ٠،٨ درصد (كل ناحیه)
آسوری: ٢،٥ درصد (شهر)، ٢٣ درصد (حومه)، ١٧،٨ درصد (كل ناحیه)
كرد: ٢،٤ درصد (شهر)، ٩،٦ درصد (حومه)، ٧،٨ درصد (كل ناحیه)
ارمنی: ٠ درصد (شهر)، ٢،٧ درصد (حومه)، ٢ درصد (كل ناحیه).
 ---------------
(١)-  https://www.facebook.com/photo.php?fbid=10151362844336344&set=a.429065361343.203745.551706343&type=1&theater

۱/۰۳/۱۳۹۲

آیا زبان ترکی در ایران جان دوباره ای می گیرد؟ بخش اول

آیا زبان ترکی در ایران جان دوباره ای می گیرد؟ بخش اول 
اومود اورمولو
در حیطه زبان های اقلیت محکوم، چندزبانگی، دوزبانگی، تداوم حیات زبانی، تغییرات زبانی طی پروسه های مشخص زمانی و ...تحقیقات متعددی برخواسته از نوع نگرش های متفاوت در دنیا موجود می باشد. بسیاری از این تحقیقات بیشتر حول زبان های در معرض خطر مرگ زبانی، زبانهای اقلیت محکوم و .. می باشند. آقای Romanine به سال 1995 در کتابی به نام “Bilingualism” نکاتی برای تداوم حیات یک زبان اقلیت در جامعه ارائه می دهد، گرچه که تمامی توصیه ها و نکاتی که وی عرضه می کند نمی تواند نقشه راهی برای تمامی زبانهای محکوم باشد ولی بدون تردید می تواند راه گشای بسیاری از نقاط تاریک مبحث زبانهای محکوم گردد. فاکتورهای مهم یاد شده در کتاب مذکور بیشتر حول موضوعات تعدد متکلمین زبان، مدرنیزاسیون، زندگی شهرنشینی، ارتباط زبان مغلوب با زبان غالب، سیاست های زبانی جامعه حاکم و ... می باشند. در دیگر سو بر اساس ادعای روماین هیچ یک از فاکتورهای مذکور به تنهائی نمی توانند زبانی را تحت تاثیر شگرفی قرار دهند(1). به نظر راقم این سطور در کنار فاکتورهای بالا عوامل زبان شناسانه ای که در ابعاد میکرو زبانی از محیط خانواده، گروه دوستان، مدیا و.. دریافت می شود نیز نقش بسزائی دارند. 
هدف از این مقاله بررسی وضعیت ترکان ساکن تهران از بعد ترجیح زبان ترکی در موقعیت های خانه و بیرون از خانه برای استخراج نقشه زبان اجتماعی می باشد. زبانی که توسط عمده اکثریت ترک زبانان ساکن ایران بکار برده می شود از شاخه زبان ترکی اوغوز غربی می باشد، بنا به بسیاری از دلایل سیاسی، تاریخی، اجتماعی و ... طی دوره های متعدد سیاسی و تاریخی مفاهیمی همچون ترکی آزربایجانی، آذری، ترکی، ترکی آذری، ترکی آزربایجانی، آزربایجانی و ... بکار رفته شده است که بحث در مورد چرائی استفاده و چگونگی ایجاد هر یک از مفاهیم مذکور خود مقاله ای دیگر را می طلبد که خارج از موضوع مقاله مذکور می باشد، بنا به باور نویسنده این مقاله بهترین و صحیح ترین ترمینولوژی زبانی برای بیان زبان مردم ترک "زبان ترکی یا تورکجه" می باشد و راقم این سطور برای ادای مفهوم مذکور از مفهوم زبان ترکی بهره جسته است. نویسنده اصلی مقاله خانم Helena Bani – Shoraka در مقاله خویش علت انتخاب ترکان ساکن تهران را برای بررسی زبانی عدم وجود امکانات نویسنده و گستردگی مردم ترک در ایران در شهرهای مختلف بیان کرده است. در ترجمه علارغم وجود اشکالات متعدد آماری در مقاله اصلی سعی در ارائه آمار اصلی بکار برده شده در متن مقاله بوده است. 
وضعیت تحقیق بر روی موقعیت زبان ها در ایران 
کنکاش بر روی زبان ها و فرهنگ های مختلف در یک جامعه ناهمگن از نظر ائتنیکی، زبانی، فرهنگی، اعتقادی و ... که دولت مداران کشور مذکور زبان غالب را با عنوان مهمترین عامل اشتراک تمامی ائتنیک های ساکن آن جغرافیا می پندارند کار بس مشکلی می باشد. در ایران تحمیل زبان فارسی و آغاز سیاست های آسیمیلاسیون زبانی – فرهنگی برای ایجاد انسانهای تک تیپ بر پایه ایدئولوژی فارس زبانان از سال 1930 آغاز شده و تابدین روز به عناوین و شیوه های مختلف تداوم یافته است. آسیمیلاسیون برای از خودبیگانگی و طرد هویت، زبان، اعتقادات و باورهای بیش از 50% جمعیت ایران که به زبانی به غیر از زبان فارسی تکلم دارند بکار بسته شده و برای انتگراسیون ائتنیک های ساکن ایران سیاست مداران مهمترین ابزار را زبان فارسی جسته اند زیربنای ایدئولوژیک حاکم بر ایران بر پایه تحمیل آموزش زبان فارسی و یادگیری این زبان از سوی تمامی انسان های ساکن جغرافیای مذکور شکل گرفته است. برای ساخت "ملت ایران" دولتمداران تمامی خواسته های به حق ائتنیک های مغلوب را مورد اغماض قرار داده و در بسیاری از اوقات با مارک زدن های سیاسی، امنیتی و .. سعی در کتمان وجود هویت های ائتنیکی و زبانی موجود در جامعه چندملیتی- چندزبانی ایران داشته اند(2). سیاست های رسمی دولت ایران برای عدم کارائی، عدم گسترش، عدم یادگیری، در بسیاری از اوقات ممنوع ساختن و ...زبان های مغلوب در ایران بکار بسته شده است(3). نوع نگرش سیستم سیاسی به موضوعات دوزبانگی و چندزبانگی به صورت عمومی در ایران بر پایه تهدید امنیتی بوده است(4). روند مذکور تا سال 1990 که 10 سال قبل از این تاریخ منجربه برداشته شدن بعضی از ممنوعیت های زبانی شده تداوم داشته است. در سالهای 1990 با ظهور حرکتی نیمه لیبرال بعضی از زبانهای مغلوب در ایران به مانند زبان ترکی فرصتی برای تنفس داشته اند. در آن تاریخ در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ترک نشین چندین نشریه به زبان ترکی منتشر گردیده است. گرچه قانون اساسی ایران اکنون نیز وجود تفاوت زبان ها، ائتنیک ها، مذاهب و ادیان و ... را به رسمیت نمی شناسد ولی به صورت غیررسمی بسیاری از زبانها در ایران به راه های مختلف در حال زیست اجتماعی می باشند. تحقیقات انگشت شمار زبانشناسانه در ایران بر پایه زبان ترکی صورت گرفته حاکی از هجمه شدید زبان فارسی بر زبان ترکی می باشد به طوریکه زبان ترکی متکلمین در ایران امروزه به بیماری های متعددی زبانی دچار گشته است. زبان فارسی به علت بسیاری از مسائل نهفته در سیاست زبانی در ایران بر بافت زبان ترکی تاثیر بسزائی داشته است. دقیقاً تاثیر زبان فارسی در زبان ترکی در ترکان تهرانی نیز در این مقاله به شهود قابل لمس می باشد..
تحقیقات گذشته در مورد زبان شناسی علمی ائتنیک ها در ایران 
طبیعتاً تعدد مقالات علمی زبان شناسانه در مورد ائتنیک ها و زبانهای مغلوب در ایران چه در داخل و چه در خارج بسیار نادر می باشند حتی در موضوعاتی به مانند دوزبانگی، چندزبانگی و ... به جرات می توان از عدم وجود مقاله ای علمی و آکدمیک سخن گفت. در این مقاله به دو تحقیق صورت گرفته در این مورد اشاره کوتاهی خواهم داشت. آقا / خانم بوسنالی در سال 2000 طی تحقیقی در تهران و سلماس زبان مردمان ترک را مورد بررسی کوتاهی قرار داده است. بر اساس نتایج مقاله مذکور زیرساختهای زبانی بکار برده شده توسط دانش جویان ترک تهرانی و ترکان سلماس آزربایجان غربی تطابق بسیار کاملی ذکر شده است. پرسشنامه در دانشگاه تهران و مابین دانش جویانی با هویت های ائتنیکی و زبان مادری متفاوت صورت گرفته است، پرسشنامه مابین 147 نفر پخش گردیده است که 74% پاسخ دهنده گان ترک، 27% فارس زبان و 4% از بقیه ائتنیک ها بوده اند (تعدد ائتنیک ها کاملاً تصادفی بوده است). از 22% دانش جویانی که دارای زبان مادری فارسی بوده اند 70% دارای پدری ترک و مادری آزربایجانی بوده اند (مقصود محقق از آزربایجانی در اینجا چه بوده مشخص نیست، انسانهای منتصب به جغرافیای آزربایجان یا چه؟ ). بر اساس آنالیز تحقیقات مذکور نشان از کاهش کاربرد زبان ترکی به غیر از محیط خانه می باشد. از 147 نفر پاسخ دهنده به پرسشنامه 81% از کاربرد زبان ترکی در خانه و حدود 42% در خارج از خانه خبر داده اند. 
آقای Nercissians نیز در سال 2001 در تهران تحقیقی در مورد اقلیت ترک و ارمنی در سطح ماکرو داشته است. بر اساس تحقیقات وی زبان ترکی در ایران در موقعیت خوبی قرار نداشته و از وجود دوزبانگی و diglossia در جامعه ترک خبر می دهد. در دیگر سو نتایج تحقیقات وی حاکی از خواست بسیار قدرتمندی در رابطه با آموزش زبان ترکی در تهران را به تصویر کشیده است. وی از کاهش تکلم به زبان ترکی در خانواده های ترک و افزایش کاربرد زبان ترکی در دانش آموزان و دانش جویان دارای هویت ترک خبر می دهد. در پایان نیز وی از تفاوت انتخاب زبان در خانواده های ترک بر اساس معیارهائی سخن می گوید. در کنار خواست قدرتمند خانواده های ترک به آموزش و تحصیل به زبان ترکی از رغبت خانواده های ترک برای یادیگیری کودکان به زبان فارسی که زبان رسمی آموزش و تحصیل در ایران می باشد نیز می توان سخن گفت. او در تحقیقش از آثار سوء حاکمیت مطلق زبان فارسی در ایران بر دیگر زبانهای مغلوب از جمله زبان ترکی سخن گفته و در کنار این موضوع از اساس دمگرافیک ایران که متشکل از عمده انسانهای با هویت ترک می باشد سخن رانده و به علت تعدد کثرت انسان های با هویت ترک در سراسر ایران زبان ترکی را در معرض مرگ زبانی نمی بیند، البته ناگفته نماند که تقحیقات زبان شناسانه حاکی از عدم ارتباط مستقیم کثرت متکلمین به یک زبان و مرگ آن زبان حاکی می باشد. زبان ها در صورت عدم کاربرد وسیع در سیستم آموزشی و تحصیلی، ادرات و ارگانهای رسمی و غیررسمی، ادبیات، هنر ، سیاست، علوم مختلف، مدیا و ... به مرگ زبانی مبتلا می شوند.

منابع بکار برده شده در مقاله:
1- Romaine, 1995: 40-46
2- (New Language Planning Newsletter, s. 2)
3- Hassanpour, 1995: 126
4- Nercissians, 2001: 59