اومود اورمولو- قرقیزستان یکی از دولت های ترک تشکیل شده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به سال 1900 می باشد که این دولت نوپای ترک امروزه در موضوعات سیاسی، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و ... با مشکلات عدیده ای مواجه می باشد.
قرقیزستان بیش از 100 سال در احاطه شوروی بوده و حکمرانان وقت شوروی نزدیک به 1 قرن بر این جغرافیا حکمرانی داشته اند. اساساً در این جغرافیا از قبل نیز رسم و رسوم دولت مداری قدرتمندی وجود نداشته و طی 100 سال حکمرانی شوروی نیز به دلایل متعددی رسوم دولت مداری قدرتمند شکل نگرفته است که مهمترین علت این موضوع در عدم وجود و شکل گیری تفکر و آداب دولت مداری و به وجود آوردن زیرساخت های یکپارچگی جامعه حول اشتراکات اجتماعی بیان می گردد. به علت عدم وجود اشتراکات در جامعه طبیعتاً ایده آل های جامعه نیز ظهور نکرده اند. مردم قرقیزستان که زندگی طولانی به صورت مهاجر و کوچ وار داشته اند پروسه ملت شوندگی در قیاس با روند مذکور در دنیای مدرن حرکت بسیار کندی را به نمایش گذاشته است. طبیعتاً این روند در سیر دولت مداری اکنون در مشکلات ایجاد شده نیز تاثیرات بسزائی را ببار آورده است. در حالیکه قرقیزستان با جمعیت نزدیک به 5 میلیون نفر با پتانسیل و امکانات موجود هنوز هم به علت عدم وجود رسوم دولت مداری با انبوهی از مشکلات مواجه می باشد، به نظر این جانب علت اصلی اکثر مشکلات قرقزستان نه عدم وجود منابع اقتصادی و ... بلکه عدم وجود اراده سیاسی و ایده آل های جامعه شکل گرفته است که این خود می تواند موضوع مقاله ای دیگر باشد.
تمامی این مسائل بازگوی شده واقعه ای می باشند که نیاز به تحقیق و زمان گذاشتن دارند. فقط علارغم وجود این مشکلات قرقیزستان دارای مشکلی بزرگ برای فرداها نیز می باشد که در صورت عدم درک و حل این مشکل قرقیزستان در سالهای پیش رو با مشکلات بسیار بزرگتری مواجه خواهد شد. "مهمترین مسئله قرقیزستان زبان می باشد". قرقیزستان پس از اعلان استقلالش در قانون اساسی زبان رسمی دولت را قرقیزی اعلام کرده است ولی به علت سیاست های شوروی در مورد ترویج زبان روسی در جغرافیای تحت حکمرانیش امروزه دربسیاری از ادارات، روزنامه ها، ارگانهای دولتی و غیردولتی، خانواده ها و حتی پارلمان قرقیزستان به زبان روسی صحبت می کنند. دقیقاً به مانند وضعیت ترکان ساکن ایران که متاسفانه در بسیاری از خانواده های ترک با کودکان خود به زبان دیگری همچون فارسی صحبت می کنند که نشان از موفقیت سیاست های آسیمیلاسیون زبانی – فرهنگی در جامعه ترک ساکن ایران می باشد. در قرقیزستان تعداد انسانهائی که از سخن گفتن به یک زبان بیگانه احساس خوبی نداشته باشند احتمالاً کم هست که وضعیت بدین منوال می باشد. البته درک سخن گفتن به زبان بیگانه روسی برای قرقیزها همانند فارسی گوئی ترکان ساکن ایران به علت زیرسلطه بودنشان تحت اتحادیه جماهیر شوروی و سیاست های زبانی وقت قابل درک می باشد. طبیعتاً انسانهائی که با زبان روسی رشد یافته اند نمی توانند درکی از زبان مادری خود ترکی قرقیزی داشته باشند چون دنیائی که در آن رشد یافته اند مملو از مفاهیم و ایدئولوژی های روسی بوده است، بسیاری از آنان ناخواسته قربانیان سیستم آسیمیلاسیون زبان و فرهنگ روسی می باشند. دولتمردان اتحاد جماهیر شوروی سیاست های کلانی را برای روس سازی و ترویج زبان و فرهنگ روسی مابین ملل تحت حکمرانی خود به پیش برده اند به طوریکه علارغم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اکنون نیز نتایج این سیاست های آسیمیلاسیون را به خوبی می توان مشاهده نمود. انسانها خواسته یا ناخواسته ' زبان مادری ' خود را در برابر زبان روسی مغلوب دیده و از نظر روانی دچار ترس از افاده و بیان خود به زبان مادری گشته اند، به نظر بسیاری از آنان زبان ترکی قرقیزی در تقابل با زبان روسی نمی تواند چیزی برای ارائه داشته باشد، پروسه مذکور در ترکان ساکن ایران نیز به وفور قابل مشاهده می باشد، این امر نیز در کنار پروسه های آسیمیلاسیون سیستماتیک زبانی – فرهنگی زبان مغلوب را گرچه از بعد زبانی قابل قیاس با زبان غالب نباشد در موقعیت بی اهمیت تری قرار می دهد.
اگر مسئله تنها به این حد نیز باشد شاید بتوان با تبیین سیاست هائی توسط دولت قرقیزستان طی برنامه های میان مدت – بلند مدت مسئله را به نوعی حل نمود ولی مشکل به اینجا ختم نمی شود. طی ماه های گذشته پارلمان قرقیزستان با تصویب قانونی زبان روسی را به عنوان زبان دوم دولت پذیرفت، البته شاید تصور شود که این قانون به طور رسمی زبان روسی را به عنوان زبان دوم دولت قرقیزستان پذیرفته ولی در حقیقت زبان روسی زبان رسمی اول دولت قرقیزستان می باشد چون تمامی مکاتبات اداری دولت به زبان روسی صورت می گیرد، در عین حال در موسسات علمی و آموزشی نیز دقیقاً زبان روسی زبان اول پرکاربرد می باشد. زبان ترکی قرقیزی تنها در دوره های متوسط سیستم آموزشی و تحصیلی قرقیزستان بکاربرده می شود که آمار و ارقام های موجود نیز نشان از بی کیفیت بودن آموزش زبان ترکی قرقیزی می باشد. در موضوع نشریات و روزنامه ها نیز اکثر قریب به اتفاق نشریات قرقیزی به زبان روسی منتشر می گردند و علاوه بر نشریات در مدیاهای صوتی و تصویری به مانند رادیو و تلویزیون نیز وضعیت به همین منوال می باشد.
در حالی که دولت قرقیزستان، مدیا، نشریات، روزنامه ها، سیستم آموزشی و تحصیلی ، مردم کوچه و بازار و ..بدین حد از زبان روسی بهره می برند به طوریکه به صورت غیررسمی می توان زبان اول رسمی قرقیزستان را زبان روسی برشمرد بدون تردید نقش استمعار زبان - فرهنگ روسی در ایجاد این تفکر قابل اغماض نیست، تداوم این امر نیز ضربه جبران ناپذیری را به بافت جامعه قرقیز خواهد زد. در حالیکه قرقیزستان به طور رسمی از الفبای سرلیک (کرل) بهره می برد تداوم کاربرد این الفبا بدون تردید سبب تحکم پیوند های زبانی – فرهنگی روسی در قرقیزستان برای فرهنگ زدائی خواهد گشت. فرهنگ روسی تماماً از طریق الفبا و زبان به مردم قرقیزستان صادر می شود بدون اینکه خود بدانند آنان تنها مصرف کننده گان زبان، فرهنگ، ایدئولوژی، سیاست و .. روسی هستند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی جمهوری های ترک استقلال یافته به مانند آزربایجان شمالی، ازبکستان، ترکمنستان و ... با طرد الفبای روسی الفبای لاتین مخصوص زبان ترکی را برگزیده و خود را از اسارت فرهنگی - زبانی روسیه رها ساختند، بدون تردید زیرکی سیاست مداران این جمهوریهای ترک قابل ستودنی می باشد. این موضوع در قرقیزستان و قزاقستان متاسفانه اتفاق نیافتاده و هنوز هم ترکان قرقیز و قزاق از الفبای سرلیک روسی برای بیان زبان ترکی بهره می برند. استفاده از زبان و الفبای مشترک سبب نزدیکی و تداوم اسارت ذهنی ترکان قرقیز و قزاق به روسیه گردیده و می گردد. با توجه به بافت دمگرافی قزاقستان مشکلات ناشی از این بافت و حل این مسائل تنها از طریق ایجاد اشتراکات در روند ملت شوندگی قابل حل می باشد. برای مثال در قزاقستان زبان ترکی قزاقی نسبت به قرقیزستان در وضعیت مطلوبی قرار دارد و سیاست هائی برای تداوم بسط زبان ترکی قزاقی در نظر گرفته شده است. ولی درک موقعیت قرقیزستان بسیار سخت می باشد، بافت دمگرافیک بیشکک پایتخت قرقیزستان که تا سده های پیش اکثراً از روس ها تشکیل می شد ولی اکنون وجود 3.000 روسیه ای در آن تثبیت شده تداوم سیاست های عدم رهائی از اسارت زبان روسی مشاهده می شود زیاد با مسائل خرد قابل پاسخ دهی نمی باشد.
سبب و علت این همه توجه و نزدیکی ترکان قرقیزستان با فرهنگ و زبان روسی در چیست؟
به این نوع سوال ها می توان پاسخ های متعددی داد فقط در وهله ی اول باید مسائلی که نمی توان به آنها پاسخ داد مشخص کرد. در حالیکه قرقیزستان تنها چند سال از اعلان استقالش می گذرد بدون تردید نباید سیاست های روس سازی و آسیمیلاسیون اتحاد جماهیر شوروی را فراموش کرده و آثار این سیاست های مخرب را در ذهن مردم قرقیزستان نادیده گرفت. اگر پاسخ شما این می باشد که مطمئناً طی پروسه ای این روس شنودگی و سیاست های زبانی روس به فراموشی سپرده خواهد شد باید به جای کلمه مطمئناً از کلمه انشاالله بهره جست چون آزربایجان شمالی، ازبکستان، ترکمنستان و... نیز در رابطه با همین سیاست های روس سازی واقع گردیده اند ولی چرا این دولت ها راه قرقیزستان را در پیش نگرفتند؟ ترکان Ahısha که از قفقاز به مناطق مختلف آسیای میانه تبعید گشته اند چرا علارغم عدم وجود سیستم آموزشی و تحصیلی و امکانات مادی و ... رغبت فراوانی به یادگیری زبان ترکی و بهره برداری از الفبای مشترک لاتین ترکی دارند در حالیکه این روند مابین قرقیزستان مشاهده نمی شود. چرا چچن ها سعی در رهائی از اسارت فرهنگ و زبان روسی دارند؟ چرا ترکان ساکن ایران طی پروسه ملت شوندگی سعی در درک و نشر اهمیت روز افزون زبان و فرهنگی ترکی به جای فرهنگ و زبان غالب فارسی دارند؟ با توجه به تمامی این مسائل انسان به اندیشیدن علل عدم رغبت به زبان ترکی و فرهنگ ترکی در قرقیزستان وادار می شود.
در کنار عوامل یاد شده در سطور بالا علل مختلفی در سه زیر شاخه اصلی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز در پیدایش این مشکل در قرقیزستان تاثیرات فراوانی داشته است.
قرقیزستان از نظر بافت دمگرافی از ائتنیک های بسیار متعددی تشکیل شده است حتی در اکثر کوچه های قرقیزستان شعار به نام "قرقیزستان خانه تمامی ما" نقش بسته است که نشان از اندیشه های مبتنی بر وضعیت اجتماعی قرقیزستان می باشد. بر اساس آمارهای غیررسمی در قرقیزستان حدود 100 گروه ائتنیکی متفاوت ساکن اند ولی تعدد ائتینیکی این 100 گروه حدود 5 میلیون نفر بیان می گردد. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته نیز ارقام گروههای ائتنیکی بسیار بیشتر از قرقیزستان می باشد ولی به علت توسعه دمکراسی، حقوق شهروندی، زیرساخت های اقتصادی و ... بافت های ائتنیکی در زیرساخت های تعریف اجتماعی جغرافیای مذکور جایگاه خویش را یافته اند و مشکلی از لحاظ تعدد بافت ائتنیکی شامل حال کشور توسعه یافته با استانداردهای مشخص دمکراسی نمی گردد. برای مثال در خود آمریکا نیز به علت بافت مهاجر وضعیت گروههای ائتنیکی بسیار متعدد و در همتنیده تر از قزاقستان می باشد ولی همانطور که در بالا نیز ذکر شد وجود استانداردهای مشخص دمکراتیک به صورت تمام از حقوق ائتنیک ها، گروههای زبانی، گروه های دینی و... مدافعه نموده و مشکلی از منظر بافت ائتنیکی متوجه آمریکا نمی گردد. در آمریکا گروههای ائتنیکی متعدد و مختلف حول منافع مشترک گرد هم آمده و در زیر مفهوم شهروندی خود را تعریف نموده اند، بدین صورت حرکت های اجتماعی مختلف نیز دارای منافع متعدد مشترک برای تمامی ائتنیک ها فارغ از زبان، هویت ائتنیکی، اعتقادات و باورها و ...می باشد. در مثال آمریکا گروههای ائتنیکی و ... در صورتیکه حرکتی منفرد را آغاز کنند به علل مختلف ضررهائی را متوجه می شوند. وجود این زیرساخت هاست که به "ملت آمریکا" معنا می بخشد.
پایان بخش اول - ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر