تاریخ معاصر ما مخصوصا در دوره پهلوی مشحون از سیاستهای فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) است. سیاستهایی که نه تنها دین و مذهب و سنت و تاریخ را هدف گرفته بود بلکه یکی از مهمترین اهداف آن ضربه به هویتهای قومی اقوام غیر فارسی زبان بوده است. اقوامی که تا آن زمان بخاطر قرنها تجربه زیست مشترک به نوعی همزیستی توام با مسالمت رسیده بودند ولی با سیاستهای دوره پهلوی اینک همین اقوام به نام ایرانیت ولی به کام زبان فارسی قربانی میشدند. مطالعه سیستهای تعلیم و تربیت، سیاستهای زبانی، عملکرد فرهنگستان، عملکرد وزارت فرهنگ، عملکرد مافیاهای ضدفرهنگی و حکومتی مانند سازمان پرورش افکار و انواع بنیادها و... این دوره همه نشان از این جنایات فرهنگی علیه اقوام ایرانی داشته است.
میدانیم که در دوره پهلوی با الهام از افکار استعماری و الگوهای سکولار، ضد دینی و نژادپرستانه غربی با گسست فرهنگی از زمینه های سنتی ایران، دولت_ ملت جدید ایرانی با نگاه باستانگرایانه و پارسی محورانه بر اساس "زبان فارسی" و "نژاد آریایی" بازتعریف شد و طبیعتا در چنین کانتکستی، زبانهای غیر فارسی به عنوان زبانهای اجنبی، خارجی، بیگانه و مزاحم شناخته شده سیستمهای فرهنگی در جهت امحاء آثار این زبانها هدفگذاری شده بود. به همین دلیل زبانهای غیر فارسی در این دوران، خسارت بسیاری از این سیاست دیده اند.
یکی از پروژه های زیانبار این دوره که کاملا رسمی و سیستماتیک اعمال شد، تغییر نامهای اماکن جغرافیایی غیر فارسی(توپونیم ها) و جایگزینی اسامی جعلی بود. پروژهای که اگرچه درباره آن پژوهش هایی صورت گرفته اما هنوز نکات ناگفته بسیاری از آن برجا مانده است.
تحریریه تورک کیتابخاناسی در نظر دارد پرونده این جنایت فرهنگی را بر مبنای اسناد به صورت سلسله گزارشات مکتوب و کوتاهی بازخوانی نماید. پروندهای برای یک جنایت فرهنگی.
پیشاپیش ذکر نکاتی درباره این گزارش را لازم میدانیم:
1_ این سلسله گزارش اگرچه بر تحقیقات پیشین برخی محققان اتکا دارد لیکن برای استخراج و تنظیم اسناد، زحمت فراوانی کشیده شده است لذا از کسانی که به انتشار آن میپردازند تقاضا میشود پستهای آن را فوروارد کرده و آن را با ذکر منبع منتشر نمایند.
2_ واقعیت این است که اگرچه در موضوع تغییر نامهای جغرافیایی طبیعتا بر اساس سیاستهای پهلوی این تغییرات به نفع فارسی و به ضرر زبانهای دیگر بوده ولی تقلیل این "سیاست حکومتی" بر دوگانه قومیتی تورک- فارس یا عرب-فارس و... اشتباه است. توجه داشته باشیم طرف حاکم و محکوم این پدیده نه قومیتها بلکه سیاستهای فاشیستی حاکمان(با انواع قومیتهای داخل آن) بوده اند. برخی از مدیران وقت این تغییرات( اعم از نخست وزیران و وزارا و اعضای فرهنگستان) خود تورکتبار بودهاند حتی آوردهاند برخی از مجریان این سیاست چنان لهجه غلیظ تورکی داشته اند که اسباب تمسخر پنهانی در جلسات میشده! ذکر این نکته از این بابت دارای اهمیت است که "ذهنیت و عملکرد فاشیستی" مورد نقد قرار گیرد فارغ از اینکه منشا قومیتی صاحبان آن نگاه چه بوده. در واقع اگرچه هویت قومیتهای تحت ستم این سیستم(علی الخصوص تورکها و عربها) در این دوره غیر قابل انکار است منتهی مبادا برای نقد فاشیسم قومی، در دام کینه های قومی همسان و تولد فاشیسم قومی دیگری افتاد.
3_نکته آخر اینکه اسناد دوره پهلوی اول نشانگر آن است که حکام و صاحبان قدرت شدیدا ذهنیتی دیکتاتورمنشانه، استبدادی و قیم مآبانه نسبت به مردم تحت حاکمیتشان داشته اند. این ذهنیت ارباب- رعیتی را از مراسلات رسمی آن دوره به سادگی میتوان دریافت چنانکه مقامات عالیه وقت حتی در گزارشات رسمی نیز از توهین به مردم و قومیتها ابایی نداشته اند. در سلسله گزارشات ما از انتشار اسنادی با این نوع نگاه توهین آمیز از آنجا که میتواند موجب جریحهدار کردن احساسات شود پرهیز شده است.
تحریریه تورک کیتابخاناسی
@Turkkitabxanasi
کمیسیون جغرافیایی فرهنگستان، کمیسیون جنایات فرهنگی:
میدانیم که پیدایش دولت- ملتهای جدید دنیا بر پایه ناسیونالیسم نژادی و زبانی ساخته شدهاند و پدیده سرهسازی و خلوص زبانی و نژادی جزو اهداف این دولت- ملتها بوده است. در ایران نیز یکی از نهادهایی که بر اساس این هدف تاسیس شد نهاد فرهنگستان است. این نهاد تاکنون سه دوره تاریخی را پشت سر گذاشته است. نخستین فرهنگستان در زمان پهلوی اول و به ابتکار پارسیگرایان حکومتی مانند محمدعلی فروغی و علی اصغر حکمت ساخته شد و آشکارا در پی هدف عربیزدایی از زبان فارسی بود.
این نهاد که در سال 1314 آغاز بکار کرد و دوره اول فعالیت آن تا پایان اخراج رضاشاه کمابیش ادامه داشت، دارای کمیسیونهای مختلفی بود که امور مختلف مربوط به این نهاد را تقسیم وظیفه کرده بودند. یکی از این کمیسیونها، "کمیسیون جغرافیایی" است. فریدون بدرهای(از اعضای فرهنگستان دوم) که بر مبنای بیش از 300 صورتجلسه منتشر نشدهی فرهنگستان کتابی با عنوان "گزارشی درباره فرهنگستان ایران" (تهران_ چاپ سال 1350) تهیه کرده است، درباره تصمیمات و اقدامات این کمیسیون اطلاعات ارزندهای ارائه میدهد. مطابق گزارش او، محمدعلی فروغی اولین رئیس فرهنگستان، در تاریخ 9 تیرماه 1314 از لزوم تشکیل کمیسیون جغرافیایی سخن به میان آورد. این کمیسیون به زودی به ریاست ابوالحسن فروغی(برادر محمدعلی فروغی)تشکیل شد. اعضای کمیسیون همگی دارای گرایشهای افراطی پارسیگرایانهاند و نامهایی چون رشید یاسمی، رضازاده شفق، حسین گل گلاب، عباس اقبال آشتیانی، بهمنش، خانبابا بیانی، ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی و... در این لیست قرار دارند.(ر.ک بدره ای_ ص29و 57 و 76) ماموریت این کمیسیون "مطالعه در لغات جغرافیایی و تبدیل اسامی بیگانه اماکن ایرانی به لغات فارسی" بوده( همان ص75_76) کمیسیون یک هفته بعد از تشکیل برای 9 نام جغرافیایی عربی در خوزستان -که نامش را پس از سرکوب شیخ خزعل به دستور رضاخان از عربستان به خوزستان تغییر داده بودند_ برابرهای فارسی یافته بود(همان)
سرانجام با بحث و مذاکره در جلسات کمیسیون در 13 مرداد همان سال اصولی برای تغییر نامهای جغرافیایی پیشنهاد شد اصولی که نوک پیکان حمله اش متوجه اسامی جغرافیایی تورکی بود. در یکی از این اصول به صراحت تغییر اسامی که با ترکیب های تورکی "چای، سو، داغ، بلاغ و امثال آن ترکیب شده باشند" و فارسی کردن آنها آورده شده بود. در اصلی دیگر نیز به تغییر نام " طوایف و قبایل و ایلهای صحراگرد و چادرنشین" پرداخته شده بود و بخاطر سیاست تخته قاپوی حکومت صراحتا آمده است "در تبدیل اسامی تورکی و عربی طوایف این نکته رعایت شده و کوشش شود اسامی طوایف به اسامی مکان تبدیل یابد مگر آنکه در بعضی موارد از لحاظ یادآوری خدمات تاریخی لازم باشد نام برخی طوایف و قبایل حفظ شود ".کمیسیون همچنین کلمه "کَند در معنای دِه" را که از اسامی روستایی پر استفاده ترکی است فارسی! تشخیص داده و تصویب نمود "کلمه کَند فارسی تشخیص داده شده و حفظ شود ولی اضافه ی تورکی آن در هر ترکیبی که ملحق شده باشد حذف گردد" ( همان صص77_76)
بدرهای در ارزیابی فعالیت این کمیسیون (البته از موضع موافق) چنین مینویسد:" بی تردید کمیسیون جغرافیا یکی از موفقترین کمیسیونهای فرهنگستان بود و فعالیت فرهنگستان در زمینه تبدیل نام های جغرافیایی یکی از بارورترین فعالیتهای آن میباشد بسیاری از نامهای زیبا که امروزه در نامیدن نقاط جغرافیایی کشور خود از شهر و روستا به کار میبریم ساخته و پرداخته و زنده کرده آن کمیسیون است" ( همان ص78)
اسناد نشان میدهد مکانیسم تغییر اسامی جغرافیایی در فرهنگستان چنین بوده که ابتدا به خواست کمیسیون جغرافیایی و با نامه های نخست وزیری و وزارت کشور به حکام ایالات و استانها، نامهای جغرافیایی غیر فارسی جمع آوری و به همراه پیشنهادهای جایگزین فارسی به کمیسیون ارسال میشده است، کمیسیون نام جایگزین فارسی برای این اسامی برگزیده و به شخص رضاشاه میفرستاده است تا در نهایت با تصویب شاه و دربار، نام جدید به حکام و ادارات و وزارتخانه ها ابلاغ شده و از استعمال نام قبلی مخصوصا در جراید و مراسلات رسمی جلوگیری شود تا کم کم نام جغرافیای سابق متروک و نابود شود.
"فرهنگستان مامور شد شهرها و قصبات ایران که اسامی غلیظ تورکی و عربی داشت به نامهای لطیف فارسی تبدیل کند...پس از آن در شهرکها و شهرهای بزرگ و کوچک در آزربایجان و خوزستان و گرگان اسامی ناموزون تورکی را فراموش نموده خلاصه زبان زیبای فارسی را در سراسر کشور ایران تشویق کردند"
منبع: کتاب سی خاطره از عصر پهلوی، علی اصغر حکمت ص237
کلید واژه هایی مانند "اسامی غلیظ تورکی و عربی"،" اسامی ناموزون تورکی" ، در مقابل "نامهای لطیف فارسی" و "زبان زیبای فارسی" به اندازه کافی گویای "ذهنیت تقابلی و حذفی" این نوشته است، به همین خاطر هم نویسنده به راحتی نسخه "جایگزینی" نامهای جغرافیایی لطیف فارسی به جای اسامی ناموزون تورکی را میپیچد! اما نکته اینجاست که اینها ذهنیت یک نویسنده بیکار نیست بلکه نویسنده-علی اصغر حکمت-در دوره پهلوی چندین بار وزیر شده است( از جمله وزیر فرهنگ) او از بانیان دانشگاه تهران، موزه ایران باستان، فرهنگستان، جشن هزاره فردوسی و... است. در نظر بیاورید این نوع "ذهنیت"ها چگونه میتوانسته توسط افرادی در مقام و موقعیت او مبدل به "عینیت" های فاجعه بار شود.